تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : نادر
تاریخ : دو شنبه 4 ارديبهشت 1391
نظرات

 

مردی پسر تنبلی داشت که از زیر کار درمی‌رفت و همه چیز را به شوخی می‌گرفت.

 روزی او را نزد حکیم آورد و گفت: از شما می‌خواهم به این پسر من چیزی بگویید

که دست از این تنبلی و بی‌تفاوتی‌اش بر دارد و مثل بقیه بچه‌های این مدرسه به

دنیای واقعیت و کار و تلاش برگردد.

حکیم با لبخند به پسر نگاه کرد و گفت: پسرم اگر تو همین باشی که پدرت

می‌گوید زندگی سخت و دشواری مقابلت هست. آیا این را می‌دانی؟

 پسر تنبل شانه‌هایش را بالا انداخت و گفت: مهم نیست؟

حکیم با تبسم گفت: آفرین به تو که چیزی برای گفتن داری. لطفاً همینی که

می‌گویی را درشت روی این تخته بنویس و برای استراحت با پدرت چند روزی

میهمان ما باش.

بقیشو توی ادامه مطلب بخونید ...

تعداد بازدید از این مطلب: 454
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 113 صفحه بعد

نادر حیدرنژاد . 09113203206 . املاک حیدرنژاد . ویلا و مستغلات آمل


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود